خورشید

در ثانیه های طلائی

خورشید

در ثانیه های طلائی

میوه تاریک (سهراب سپهری)

باغ باران خورده می نوشید نور
لرزشی در سبزه های تر دوید
 او به باغ آمد درونش تابنک
 سایه اش در زیر و بم ها ناپدید
 شاخه خم می شد به راهش مست بار
 او فراتر از جهان برگ و بر
 باغ سرشار از تراوش های سبز
 او درونش سبزتر سرشار تر
 در سر راهش درختی جان گرفت
 میوه اش همزاد همرنگ هراس
 پرتویی افتاد در پنهان او
دیده بود آن را به خوابی ناشناس
در جنون چیدن از خود دور شد
 دست او لرزید ترسید از درخت
 شور چیدن ترس را از ریشه کند
 دست آمد میوه را چید از درخت

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد